درختان سبز در نظر هوشیار
هر ورقش دفتری ست معرفت کردگار
*********
به طبیعت، سلام می کنم. به خاک، به آغاز و پایان وجودم سلام می کنم!
*********
مقابل نگاه سرسبز بهار، مباد حرف از چیدن و پرپر شدن بزنیم؛ واقعاً دل بهار نازک است!
*********
امروز
اما دهان «سیزدهم»، پر است از خیرمقدم گویی به مادر دشت و دامنه ها.
امروز، بهار، جریانی از گل به راه انداخته است. می خواهد خون ما را سبز و
تازه کند برای بودن. در خور تأمل است.
*********
اندیشه ما بیمار خواهد شد، اگر روزی را «نحس» بدانیم!
*********
تقویم که به صفحه سیزدهم می رسد، می شکفد و با پرهیز از خرافات، خوش بینانه به
قضیه بهار و طبیعت نگاه می کند؛ همه روزها، خوش وقت هستند.
*********
پایین صفحه سیزدهم تقویم باید بنویسند که: «چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید».
*********
باید برویم تا عطر زندگی را، تپش هستی را از نزدیک بشنویم و در عرصه
با اهمیتی از سبز، بار دیگر متولد شویم؛ چونان درختان.
سلام من به آن گلی که صبحدم به بوسه نسیم و دست پرحرارت هوا در آرزوی زیستن، به خنده باز میشود.
*********
شکفته باش جهان را شکفته گر خواهی
که بر گشادهدلان چرخ روی خندان است
*********
به دریا بنگرم دریا ته بینم
به صحرا بنگرم صحرا ته بینم
به هر جا بنگرم، کوه و در و دشت
نشان از قامت رعنا ته بینم
*********
بهار، زیباترین کلام عاشقانه خداوند است.
*********
هر شکوفه، جلوه معطر طبیعت است.
غنچه های رنگارنگ بهار، سلام های خداوندند که روی لبخندهای زمین، باز می شوند.
*********
طبیعت، هم خون من و توست. تو از شانه های سبز او برخاسته ای. باید شکرگزار لحظه هایی بود که در جوار
نفس های او، از صلح و آرامش سرشار می شویم و همه زمختی های روزمره را تاب می آوریم.
*********
ای کاش همه ما با طبیعت مهربان بودیم!
*********
ای کاش همه ما با طبیعت دوست بودیم؛ آن قدر صمیمی که می توانستیم
بدونِ کارت دعوت، در جشن طبیعت شرکت کنیم.
*********
«طبیعت»، پلکی از خوش رنگیِ آیینه ماست! همان آیینه ای که انعکاسِ «زندگی»هاست!
*********
بیایید به شکرانه زندگی و به خاطر تماشا، طبیعت را دوست داشته باشیم؛ به پرواز آبی پرنده ها، به طنازی
شکوفه های گیلاس، به رقص پروانه ها، به شادابی گل ها و به آرامش ماهی ها احترام بگذاریم.