.: پاسخ:
1. توجه به خدای متعال و چرایی عبادت:
یعنی نمازگزار باید معرفتی نسبتاً درست از خدای متعال داشته باشد و بداند
که با چه کسی رو به رو می شود. خدای متعال کمال محض است و جامع همه ی
کمالات بلکه عین کمال است و یکی از کمالات الاهی حکمت است. به همین دلیل
تمام افعال الاهی هدفمند است، و از افعال الاهی، آفرینش جهان هستی و گل
سرسبد آن انسان است و هدف آفرینش، رسیدن به کمال (تکامل) است که این حقیقت
جز از راه صحیح (صراط مستقیم) میسر نمی شود، و صراط مستقیم همان بندگی
خداوند است: «وَ أَنِ اعْبُدُونی هذا صِراطٌ مُسْتَقیم»؛[1] یعنی اطاعت
از همه دستورات و قانون الاهی که مهم ترین و بارزترین آنها، در قالب عبادت
تجلی می یابد.
اگر کسی فلسفه ی عبادت را نداند نصیبی از آن نمی برد و فلسفه ی عبادت فقط
در پرتو بینش دینی قابل دریافت است.
2. پرهیز از اموری که با عبادت منافات دارد:
میزان تأثیر اعمال بستگی کامل به زمینه های قبلی و توجه و اخلاص افراد
دارد، به همین سبب عبادت در افراد تأثیرات کاملا مختلفی دارد.
پرهیز از اموری که با عبادت منافات دارد و اثر آن را خنثی می سازد، از
امور بسیار مهم است. مانند دو مریض که هر دو به دستور پزشک عمل کرده و
داروهای خود را به موقع می خورند، ولی یکی، از چیزهای زیان بار پرهیز می
کند و دیگری بی پرواست و اهل پرهیز نیست. در این صورت سفارش و نسخه ی پزشک
برای دومی بی اثر یا کم اثر است.
باید از اعمال ظلمت زا (گناه) پرهیز کنیم تا عبادت در باطن ما اثر کند و
موجب نشاط گردد. لذا در روایات وارد شده است، تا آن جا که برایتان امکان
دارد از گناه فاصله بگیرید؛ زیرا ظلمت با گناه به باطن راه می یابد، «اذا
اذنب الرجل دخل فی قلبه نقطة سوداء».[2]
امام صادق (ع) مىفرماید: «کان أبی (ع) یقول: ما من شیء أفسد للقلب من
خطیئة، إنّ القلب لیواقع الخطیئة فما تزال به حتّى تغلب علیه فیصیّر أعلاه
أسفله».[3]
پدرم [امام باقر] (ع) مىفرمود: هیچ چیز براى قلب زیانبارتر از گناه نیست،
چه آنکه قلب با گناه مىآمیزد و با آن گلاویز مىشود تا بالاخره گناه بر
قلب چیره شده و آن را وارونه مىسازد.
یعنى قلب به حساب طبع اولى، ملکوتى و رو به خدا ست، ولى در اثر گناه
چهرهاش وارونه گشته، ناسوتى و شیطانى مىشود.
امام صادق (ع) مىفرماید: «إنّ الرّجل یذنب الذّنب فیحرم صلوة اللّیل و
إنّ العمل السّیّئ أسرع فی صاحبه من السّکّین فی اللّحم».[4]
گناه انسان را از عبادت و تهجّد محروم مىسازد و لذّت مناجات با خدا را از
او سلب مىکند و تأثیر گناه از کارد برنده سریعتر است.[5]
مثنوی مولوی در این باره داستان گناهکار و جناب شعیب را بیان می کند و می گوید:
آن یکى مىگفت در عهد شعیب
که خدا از من بسى دیدست عیب
چند دید از من گناه و جرمها
وز کرم یزدان نمىگیرد مرا
حق تعالى گفت در گوش شعیب
در جواب او فصیح از راه غیب
که بگفتى چند کردم من گناه
وز کرم نگرفت در جرمم اله
عکس مىگویى و مقلوب اى سفیه
اى رها کرده ره و بگرفته تیه
چند چندت گیرم و تو بىخبر
در سلاسل ماندهاى پا تا به سر
زنگ تو بر توت اى دیگ سیاه
کرد سیماى درونت را تباه
بر دلت زنگار بر زنگارها
جمع شد تا کور شد ز اسرارها...
از نماز و از زکات و غیر آن
لیک یک ذره ندارد ذوق جان
مىکند طاعات و افعال سنى
لیک یک ذره ندارد چاشنى
طاعتش نغز است و معنى نغز نى
جوزها بسیار و در وى مغز نى
ذوق باید تا دهد طاعت بر
مغز باید تا دهد دانه شجر
دانه بىمغز کى گردد نهال
صورت بىجان نباشد جز خیال
چون شعیب این نکتهها بر وى بخواند
از تفکر همچو خر در گل بماند[6]
3. تلاش برای تهذیب نفس:
هدف از تهذیب نفس، کنار زدن حجاب ها و پرده هایی است که میان انسان و فطرت
او مانع گردیده و اجازه ی تبلور و تجلی به آینه ی خدانمای فطرت را نمی
دهد. این پرده ها و حجاب ها برگرفته از گناهان، غفلت، و فرو رفتن در عالم
ماده و مادیات و فراموش کردن خدا و آخرت و عالم ملکوت است. تمام دستورات و
احکامی که در شرع مقدس وارد شده، همگی هدف واحدی را دنبال می کند و آن کم
رنگ کردن و یا کنار زدن این حجاب ها و درخشش گوهر فطرت و حقیقت انسان است
که در زیر خروارها گرد و خاک غفلت و عصیان مدفون گشته است. «قد افلح من
زکیها و قد خاب من دساها».[7]
4. انجام دادن کارهای مثبت:
از سویی روح، همه کاره در عالم بدن است و تمام اعضا و جوارح تحت فرمان
اویند و از سویی دیگر همو محل نورانیت ها و ظلمت هاست و از اعمال انسان
تأثیر می پذیرد.
تأثیر فوری کارهای مثبت و منفی بر روح بر کسی پوشیده نیست و از جمله ی
اعمال مثبت انجام عبادات است؛ یعنی اگر انسان ده درجه نورانیت داشته باشد
و نماز شب هم بخواند و یا در رفع حوایج مردم کوشا باشد و... این اعمال خوب
به نورانیت روح او می افزاید و همین باعث توان مندی بیشتر روح و باطن او
می شود و این نورانیت عظیم اسباب نشاط در عبادتی مثل نماز را فراهم می
آورد. البته عکس این موضوع هم در اعمال ظلمانی صادق است. «قل کل یعمل علی
شاکلته».[8]